یک سری کلمات هستند مصدع اوقات یا مسدع اوقات یا مصدی اوقات
که من خودم یک زمانی املای آن ها را بلد نبودم یا معنی آن ها را نمی دانستم. املای صحیح کلمات و طرز صحیح نوشتن آنان همیشه برای من مهم بوده است. املای درست کلمات و نوشتن درست کلمات برای ما مهم اند.

گفتم اینجا بنویسم که برای خودم مروری شود و از طرفی دیگر همیشه بماند.

شاید از خود بپرسید کدام درستند:

مصدع اوقات یا مسدع اوقات یا مصدی اوقات
ذیق وقت یا ضیق وقت یا زیق وقت یا ضیغ وقت (به فرض که یکی از آن ها درست باشد، اصلا ضیق وقت یعنی چه؟)
انضباط یا انظباط
اجالتا یا عجالتا
عرضه داشتن یا ارزه داشتن یا حتی اورزه
تهدید یا تحدید
ارجحیت یا ارجعیت
هوله یا حوله
قر زدن یا غر زدن
هول دادن یا هل دادن
فراغ یا فراق
منسوب یا منصوب
مزنه یا مظنه
غرض از مزاحمت یا قرض از مزاحمت
پلمب درست است (تلفظ کلمه انگلیسی Plombe) و پلمپ هیچ معنی ندارد.

 

[خدمات مورد استفاده جهت اطلاع رسانی: نظافت منزل ، نقاشی ساختمان ، لوله بازکنی ]

 

املای صحیح کلمات و طرز صحیح نوشتن
 

مصدع اوقات : مزاحم وقت کسی شدن (این ها غلط هستند: مسدع اوقات)

ضیق : تنگ، محدود (ضیق وقت)

ضیق وقت : محدود بودن وقت (این ها غلط هستند: ذیق وقت)

عجالتاً : اکنون، فعلا، فورا

انحطاط : فرو افتادن، پست شدن

مقهور : شکست خورده

قریحه : ذوق

مستاصل: درمانده

التفات : توجه کردن

اوان : زمان، هنگام

عنفُوان : اول هر چیز

زَفت : درشت – زُفت : تند و بی ارزش

آن مدیر به آن مقام منصوب (به شغل و مقامی گماشته شده) شد

این جمله منسوب (نسبت داده شده) به سعدی است.

ستبر : بزرگ، فربه

مَرهون : مدیون، بدهکار

مُصّر بودن : اصرار کننده، سمج

مُبرهن : آشکار

مُحرز : مسلم، قطعی

فسق و فجور : بدکاری، عیاشی

سور و سات : تدارکات، مومات

متاع : کالا، مال

مُطاع : فرمانروا

مذاق : طعم، مزه

مُتقَن: محکم، استوار

خاسته: دستاورد

هزاردستان: بلبل

تَشَتّت: پراکنده ساختن

حِضانت : پرستاری، نگهداری

زجر : سختی ، آزار

ضجر : دلتنگی، بی قراری

کنج عزلت: گوشه نشینی، خانه نشینی

حاذق : ماهر

فراغبال : آسوده خاطر

فراغ : آسودگی

فراق : جدایی – دوری

فی البداهه : در آن واحد

مزمن : خفیف

هول شدن :  تهدید کردن – ترسانیدن – خوف – بیم – هراس – رعب – وحشت

هل دادن:  با فشاری دفعی چیزی را یا کسی را افکندن –  به سویی راندن – تنه زدن .

تساهل و تسامح : ساده گرفتن و مدارا کردن، به آسانی و نرمی با کسی برخورد کردن. تساهل: بخشش و بزرگواری. تسامح: نوعی کنارامدن همرا با بزرگواری

محجور: بازداشته شده و منع کرده شده

مذموم: نکوهیده، سرزنش شده

طی کردن : پیمودن

تی زدن : منظور همان وسایل تنظیف است

لفافه: پوشش – محفظه

در لفافه صحبت کردن یعنی صحبت با ملاحظات یعنی رُک صحبت نکردن

بغل: آغوش – بغل دست نشستن

بزن بغل پیاده میشم

تبحر داشتن: تسلط داشتن، احاطه داشتن

طمانینه: آزام گرفتن ، آرامش

تلق: جنس شفاف قابل تورق

برهه: روزگار، مرحله (مثال: برهه حساس کنونی)

علی الخصوص: خصوصا، به ویژه

مصر بودن: پا فشاری کردن

مسری: سرایت کننده، واگیر دار

علی رغم: برخلاف میل و خواهش، به ناخواست

مقال: گفتگو، گفتار، سخن


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سيف ما قلم ما ریاضی دبستان Eric میلگرد حسین عبدالخانی دانلود تحقیق John راهنمای خرید کیف لپ تاپ راهنمای سفر زمینی به ترکیه rama